جدول جو
جدول جو

معنی تغ موش - جستجوی لغت در جدول جو

تغ موش
مستقیم، حالتی در نوعی بازی محلی که بازیگر یک دستش را به
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
آنچه تن را بپوشاند، جامه، لباس
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لَ / لِ)
آلتی برای گرفتار کردن موش. تله که برای گرفتن موش بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تله شود
لغت نامه دهخدا
(ی یِ مُ)
سباستین. تاریخ دان فرانسوی (1637-1698 میلادی) است. او در تدوین گوشه نشینان پرت رویال همکاری داشت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ)
که تن را پوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنجامه. لباس. پوشاک، خلعتی که شاهان دادندی از جامه هایی که خود آن را از پیش پوشیدندی. خلعتی که پادشاهان از جامه های پوشیدۀ خود عطا کردندی و این گرامی تر از دیگر خلاع بود: یک ثوب سرداری ترمۀ تن پوش مبارک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
درختچه ای است زینتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اسم دیلمی علیق است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نامی است که در رامیان به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بزبان مردم دیلم خار جنگلی متبرک. (ناظم الاطباء). رجوع به تمش و تمشک و جنگل شناسی ج 2 ص 269 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
لباس، پوشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
((تَ))
لباس و جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
پوشش، ثوب، جامه، کسوت، لباس
متضاد: پاپوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرمای آتش، حرارت آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
جامه، پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی که در آن چای دم کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن برآمده، باسن بزرگ، نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
تنها گام زدن، تک روی
فرهنگ گویش مازندرانی
تمشک زار
فرهنگ گویش مازندرانی
گرما، حرارت، از رشد بازماندن محصولات کشاورزی در اثر گرما یا سایه، کم
فرهنگ گویش مازندرانی